به نام تو كه بي تو هيچم

موضوع صحبت در تاريخ: ۲۴ / ۲ / ۱۳۸۹

 براي رسيدن به زياد بايد از كم‌ها گذشت

نيازهاي ما چه هستند؟

از نظر من نياز را فقط چيزي مي‌توان ناميد كه بدون آن زيستن غير ممكن باشد

نيازهاي ما انسان‌ها دو نوع است : ۱) نياز روحي ۲) نياز جسمي

تقريبا اكثر افراد دنيا به نيازهاي جسمي خود توجه دارند، اما متاسفانه اكثريت از نيازهاي روحي خود و ديگران غافل هستند، ما بايد توجه داشته باشيم كه روحيه‌ی ما است كه زندگي و شخصيت ما را مي‌سازد و موظف هستيم كه به مقدار و نوع غذاي آن توجه كامل داشته باشيم، تمام افراد دنيا محتاج به محبت هستند و من افرادي كه اين واقعيت را انكار مي‌كنند، افسرده و يا ريا كار مي‌دانم؛ پس يكي از غذاهاي روحمان محبت از طرف ديگران به ما شد ؛ و اما غذاي بعدي روحمان محبت از طرف ما به ديگران است و انساني كه نياموخته است به ديگران محبت كند به طور قطع به سلامت روح خود صدمه مي‌زند، ما انسان‌ها همان طور كه اگر غذاي نامناسب بخوريم به جسم خود صدمه مي‌زنيم اگرهرعمل نامناسبي راهم انجام دهيم به سلامت روح خود صدمه زده‌ايم، فقط تفاوت در اين است که زماني كه به جسم خود صدمه مي‌زنيم فوراً درد و نارضايتي را درك و احساس مي‌كنيم، در صورتي كه وقتي به روح خود صدمه مي‌زنيم شايد در صد سال آينده هم به توانايي درك آن ضربه‌اي كه به خود زده‌ايم نرسيم و با بي‌توجهي به خود خيانت كرده‌ باشيم. من صدمه زدن به سلامت روح خود را مرگ تدريجي ميدانم، براي روشن تر کردن منظور، چند مثال مي‌زنم:

۱) انجام دادن عملي كه آن عمل از نظر خود ما اشتباه و بد است.

۲) در وجود خود احساس گناهكار بودن داشته باشيم.

۳) انجام دادن اعمالي كه مسبب شود ما خودمان از خودمان بدمان بيايد.

 و هزاران هزار عمل ديگر؛ و اما نيازهاي جسمي ما چه هستند:

۱) هوا ۲) آب ۳) غذا ۴) سرپناه ۵) پوشاك ۶) نياز جنسي؛ آيا واقعاً ما انسان‌ها به همين شش نياز اكتفا مي‌كنيم و يا نه نوع هوا، نوع ‌آب، نوع‌ غذا، مكان سرپناه، نوع پوشاك و نوع رابطه را هم نياز مي­دانيم؟

افرادي كه نوع اين شش نياز را، نياز مي‌دانند از نظر من هنوز به توانايي درك فرق بين نياز و لذت نرسيده‌اند؛ انسان‌هاي بزرگ بيشتر از آنكه به نيازهاي جسمي خود توجه داشته باشند به نيازهاي روحي خود توجه دارند، و انسان‌هاي حقير و كوچك بيشتر از آنكه به نيازهاي روحي خود توجه داشته باشند به نيازهاي جسمي خود توجه دارند، برای مثال افرادي كه به نيازهاي روحي خود بيشتر توجه دارند هرگز و به هيچ قيمتي حاضر نيستند براي رفع نيازهاي جسمي خود به روحيه­ ی خود ضربه‌ بزنند. حتي اگر به قيمت فنا شدنشان تمام شود؛ اينگونه افراد از مرگ نمي‌هراسند بلكه از مرگ تدريجي متنفرند؛ و اما افرادي كه به نيازهاي جسمي خود بيشتر توجه دارند حاضرند براي رفع نيازهاي جسمي خود هر خطايي را انجام دهند و روحيه ی خود را پایمال كنند و غافلند كه عمري را در مرگ تدريجي به سر برده‌اند. ما هرگز نبايد منكر نيازهايمان شويم اما خطا است كه براي رفع نيازهاي جسمي خود از نيازهاي روحيمان غافل باشيم و آن‌ها را ناديده بگيريم.

لذت‌های ما چه هستند؟

لذت و تعريف آن از نظر افراد متفاوت است و نمي‌توانيم چيزي را كه براي خود لذت مي‌دانيم براي ديگران هم لذت بدانيم، برای مثال فردي از ستايش كردن لذت مي‌­برد و فرد ديگري از مورد ستايش قرار گرفتن و در اصل هر دو به دنبال لذت خويش هستند، اما ما بايد به لطف خداوند آنقدر رشد كنيم تا بتوانيم از لذات بزرگ برخوردار شويم و هرگز به لذات پوچ و كوچك اكتفا نكنيم؛ به نظر من تمام افراد دنيا بعد از رفع نياز به دنبال لذات خود مي‌روند و افراد كوچك و حقير توانايي گذشتن از كوچكترين لذات را هم ندارند و به همين دليل هرگز نمي‌توانند از لذات بزرگ برخوردار شوند، اما افراد بزرگ و ارزشمند از لذاتي لذت مي برند كه حتي به حسرت خوردن خود براي آن لذات مي‌توانند افتخار كنند، برای مثال ما مي‌توانيم از داشته‌هاي بيروني خود لذت ببريم و يا مي‌توانيم از داشته‌هاي دروني خود لذت ببريم، متأسفانه اكثر افراد دنيا محتاج به تعريف و تحسين ديگران شده‌اند و بيشتر از اين تعاريف لذت مي‌برند تا از رضايت دروني و غافلند كه لذتي كه در رضايت دروني از خويش است را با هزاران هزار تعريف و تحسين ديگران حتي نمي‌توان قياس كرد؛ ما بايد بياموزيم از چيزهايي لذت ببريم كه حتي فكر كردن به آن لذات را هم حاضر نباشيم با دنيايي از لذت‌هاي كوچك عوض كنيم.

در چه شرایطي نبايد از زندگي لذت ببريم؟

۱) نداشتن شرایط لازم ۲) خود را محتاج لذت ديدن ۳) زماني كه آن لذت را در شأن خود ندانيم.

برای مثال ما دلمان مي‌خواهد يك پرس چلوكباب بخوريم اما زماني كه شرایط مالي نداريم اشتباه است كه از ديگران پول قرض كنيم تا بتوانيم يك پرس چلوكباب بخوريم، و يا زماني ما در خودمان احساس مي‌كنيم اگر امروز يك پرس چلوكباب نخوريم مي‌ميريم به نظر من بهتر است كه ما بميريم و آن يك پرس چلوكباب را نخوريم، و يا زماني بهترين چلوكباب دنيا را به ما مي‌­دهند و ما صد نفر را در كنار خود گرسنه مي‌بينيم، و يا بهترين چلوكباب دنيا را به طور صدقه به ما مي‌­دهند، از نظر من افرادي كه توانايي خوردن اين نوع چلوكباب‌ها را داشته باشند بي‌نهايت حقير و كوچك هستند.

در چه شرایطي بايد از زندگي خود لذت ببريم؟

از نظر من بدون استثناء در تمام شرایط زندگي؛ هر زماني كه انسان نتواند از زندگي خود لذت ببرد فقط و فقط و فقط يك دليل دارد و آن هم نالايق بودن است و هرگز نبايد فراموش كنيم كه لذت بردن از لذات كوچك در شأن ما نيست.

چه افرادي در گذشته خود زندگي مي‌كنند؟

از نظر من افرادي كه معناي زندگي را نفهميده‌اند، برای مثال بعضي از افراد در گذشته شاه بوده‌اند و اكنون گدا شده‌اند و تا آخر عمر خود گدا مي‌مانند به دليل اينكه هرگز نپذيرفته‌اند كه شاه بوده‌اند و اكنون گدا هستند، در صورتيكه اگر اين افراد بپذيرند كه در حال حاضر گدا هستند و كمي تلاش كنند احتمال دارد در آينده دوباره شاه شوند و شاهي سرشار از تجربه، اما تا زماني كه در گذشته‌ي خود زندگي مي‌كنند غير ممكن است كه بتوانند از گدا بودن رهايي يابند، و يا بعضي از افراد در گذشته گناهكار و يا در شرایط سخت و يا مورد سوء استفاده ديگران بوده‌اند و تمام امروزها و تمام فرداهاي خود را خراب مي‌كنند، فقط و فقط به دليل اينكه گذشته­ ی خرابي داشته‌اند، و اين افراد تا زماني كه نگرش خود را به زندگي تغيير ندهند خوشبختي و موفقيت برايشان غير ممكن است و عمري باركش رخت چركهاي گذشته­ ی خويش هستند؛ ما بايد بياموزيم كه ديروز ما فرد ديگري بوده‌ايم و امروز فرد ديگري و هرگز اجازه ندهيم كه آينده­ ی ما را ديروزهايمان بسازد و بدانيم كه آينده­‌ی ما را فقط و فقط امروزمان است كه مي‌سازد.

چه افرادي در آينده خود زندگي مي‌كنند؟

از نظر من اين افراد دو گروه هستند: ۱) افرادي كه دنياپرست هستند ۲) افرادي كه هدفمند و آينده‌نگر هستند.

 افراد دنياپرست تمام امروزهاي خود را پايمال مي‌كنند به دليل اينكه در فرداها بتوانند بيشتر و بيشتر از دنيا برخوردار شوند و يك عمر در غفلت به سر مي‌برند و نمي‌دانند كه هيچ انساني فردا را نديده است و نخواهد ديد؛ و اما افراد هدفمند و آينده‌نگر در زندگي خود به اين جمله پایبندند كه مي‌گويد: “طوري زندگي كنيد كه انگار يك دقيقه ديگر مي‌ميريد و هم زمان طوري زندگي كنيد كه انگار صدسال ديگر زنده هستيد” و در تمام طول زندگي خود سعي مي‌كنند امروز خود را هدر ندهند و خوب مي­دانند كه امروز خود را فردا ديگر به هيچ قيمتي نمي‌توانند بخرند، و لحظه‌اي هم از اين غافل نيستند كه انسان براي درست زيستن محتاج به آينده‌نگري و برنامه‌ريزي است.

چه افرادي در حال زندگي مي‌كنند؟

از نظر من بهترين نوع زندگي در حال به بهترين نوع ممكن، زندگي را گذراندن است، اما مساله مهم اين است كه كلمه بهترين از نظر افراد متفاوت است، من از خيلي افراد شنيده‌ام كه مي‌گويند امروز را خوش باشيم و فردا مهم نيست، افرادي كه به دليلي جز براي فرداهاي خود در زندگي قدم برمي‌دارند معناي زندگي را نفهميده‌اند و فكر مي‌كنند زندگي فقط همين امروز است و نمي‌دانند كه انسان حتي بعد از مرگ هم از خود خاطراتي براي ديگران به جا مي‌گذارد، چه برسد در زمان بودن در دنيا، ما بايد به لطف الهي بياموزيم در حال به بهترين نوع ممكن در راه آينده قدم برداریم و اين بهتر قدم برداشتن را همان بهترگذراندن زندگي بدانيم.

چه افرادي به كم قانع هستند؟

از نظر من اين افراد دو گروه هستند: ۱) افرادي كه در درون خود، خود را شايسته زياد نمي‌دانند ۲) افرادي كه ترسو و بزدل هستند.

افراد ترسو به دليل ترس از اينكه كم را هم از دست بدهند به خود و به ديگران دروغ مي‌گويند و مي‌گويند ما به كم قانع هستيم، و درك نكرده‌اند كه لذت خداوند در اين است كه بهترين‌ها از بهترين‌ها برخوردار شوند.

چه افرادي زياده خواه هستند؟

از نظر من افرادي كه زياد خواه نيستند خود كم بين هستند و به ارزش واقعي خود پي‌نبرده‌اند؛ ما بايد زياد خواه باشيم اما هرگز بيشتر از حدمان نخواهيم و بايد اول حدمان را بالا و بالاتر ببريم و بعد زياده خواه باشيم، برای مثال، كلاغ نباشيم و بخواهيم با عقابان پرواز كنيم؛ اول تلاش كنيم عقاب شويم و بعد بخواهيم با عقابان پرواز كنيم، من يكي از بزرگترين مشكلات دنيا را اين مي‌­دانم كه انسان‌ها شنيده‌اند انسان خوب است كه زياد خواه باشد اما هرگز به درك اين مطلب نرسيده‌اند و اكثريت را كلاغاني مي­دانم كه مي‌گويند ما با هر عقابي حاضر به پرواز نيستيم.

چه چيزهايي كم هستند؟

از نظر من هر آنچه را كه انسان به آن برسد و باز هم احساس نياز كند آن كم است.

چه چيز‌هايي زياد هستند؟

هر آنچه كه موجب به وجود آوردن عشق و آرامش در وجود انسان شود آن را من زياد مي‌دانم.

كدام يك از افراد را مي‌توان كم ناميد؟

افرادي را كه به دنبال كم‌ها مي‌روند.

كدام يك از افراد را مي‌توان زياد ناميد؟

افرادي را كه هرگز كفش‌هاي خود را در راه رسيدن به كم‌ها پاره نمي‌كنند و فقط و فقط به دنبال زياد‌ها مي‌روند.

چرا اكثر افراد دنيا نسبت به گذشتن از كم‌ها ناتوان هستند؟

چون اكثر افراد دنيا كم هستند و كم‌ها به دنبال كم‌ها مي‌روند.

در چه زمان‌هايی بايد پا بر دلمان بگذاريم و در چه زمان‌هايي بايد از او پيروي كنيم؟

دل يكي از ارزشمند‌ترين داشته‌هاي انسان است، اما من اعتقادات را هزاران هزار برابر ارزنده‌تر از دل مي‌دانم، البته بين عقل و اعتقادات بي نهايت تفاوت است، و ما بايد بدانيم كه ارزش دل هزاران هزار برابر ارزش عقل است و ارزش اعتقادات هزاران هزار برابر ارزش دل است، ‌و هر جا كه اصل بيايد فرع معناي خود را از دست مي‌دهد، ما بايد هر جا كه دلمان چيزي را خواست و اعتقاداتمان آن را نپذيرفت پا بر دل خود بگذاريم، و هر جا كه دلمان چيزي را خواست و اعتقاداتمان هم آن را پذيرفت از آن پيروي كنيم.

آيا اگر ما از كم‌ها بگذريم قطعاً به زياد خواهيم رسيد؟

انسان‌هايي كه به دنبال زياد مي‌روند حتي لحظه‌اي در زندگي به دنبال به دست آوردن نبوده و نيستند بلكه آنقدر خود را زياد ديده‌اند كه به دنبال زياد رفته‌اند، و در تمام طول زندگي خود چيزي را نمي‌دهند كه در ازاي آن چيزي بگيرند و هرگز از چيزي نمي‌گذرند كه به چيز بيشتري برسند، بلكه به جايگاهي رسيده‌اند كه هر بخشش را همان زياد مي‌دانند و هر گذشتن از كمي را هم همان زياد مي‌دانند،‌ و انسان‌هايي كه نمي‌بينند كه روزي بهتر و بيشتر را ببينند، نمي‌خورند كه روزي بهتر و بيشتر را بخورند، نمي‌خوابند كه روزي بهتر بخوابند و هزاران هزار نوع ديگر از اين گذشتن‌ها، اينگونه افراد معامله‌گر هستند و انسان تا زماني كه معامله‌گر است هرگز به توانايي به دنبال زياد رفتن نرسيده است.