به نام تو که بندگیت را با شاهی تمام عالم عوض نمی کنم

موضوع صحبت درتاریخ : ۱۷ / ۲ / ۱۳۸۹

چرا اکثر افراد دنیا قابل خریدن هستند ؟

آیا ما تا به امروز در مورد خودمان فکرکرده ایم که فروشی هستیم یا نه ؟ اگر فروشی هستیم قیمتمان چقدراست ؟

ما انسانها بدون آنکه حتی خودمان متوجه باشیم فروشی هستیم و معامله گر؛ من شخصاً یک عمر فکر می‌کردم بی‌قیمت هستم و به همین دلیل همیشه و در همه جا به دنبال افراد بی قیمت می‌گشتم؛ اما درحال حاضر متوجه شده‌ام که من هرگز بی‌قیمت نبوده و نیستم و پذیرفته ام که تمام افراد دنیا فروشی هستند و هرکس قیمتی دارد و دیگر هرگز به دنبال افراد بی قیمت نمی گردم بلکه به دنبال افرادی می گردم که من را بفروشند اما هرگز من را ارزان نفروشند؛ مسئله مهم این است که بهای ما چیست و چقدر است ؟ برفرض مثال کودکی را می توان با یک شکلات خرید ؛ اکثرافراد گرسنه ی دنیا را با تکه نانی ؛ فرد معتادی را با کمی مواد؛ اکثرنوجوانان را با دوچرخه ای ؛ اکثر جوانان را با اتومبیلی مدل بالا؛ دنیا پرستان را با کمی منافع مالی ؛ تشنه گان قدرت را با کمی قدرت؛ خود فروشان را با کمی پول و اما عاشقان را فقط و فقط با عشق می توان خرید ؛ به هرحال ما باید بپذیریم هر فردی را با پرداخت بهایی می توان خرید و باید خوب بدانیم بهای ما چیست و کدام یک از این ها است ؛ زمانی ما کودک بودیم و درحسرت شکلات؛ کمی بزرگترشدیم درحسرت عروسک و یا توپ ؛ کمی بزرگترشدیم درحسرت اتومبیل مدل بالا؛ کمی بزرگتر شدیم درحسرت شهرت و قدرت و ثروت ؛کمی بزرگترشدیم درحسرت جاه وجلال و اما امروزدر حسرت چه هستیم ؟ آیا هنوز پی نبرده ایم که ارزش و بهای واقعی ما چیست ؟ آیا هنوز هم باید مثل زمان کودکیمان خودمان را ارزان بفروشیم؛ افرادی که خود را ارزان می فروشند مثل کودکی هستند که یک تراول یکصد هزار تومانی را می دهد و دو عدد اسکناس پنجاه تومانی می گیرد و خوشحال است که یک پول داده و دو تا پول گرفته است و از ضررخود غافل است ؛ ما باید بپذیریم که فروشی هستیم اما باید در لحظه لحظه ی زندگیمان خوب بدانیم که چه می دهیم و در ازای آن چه می‌گیریم و به لطف الهی تلاش کنیم تا بتوانیم هرگزخودمان را ارزان نفروشیم ؛ به نظر من افرادی که خود را به چیزی غیر از عشق و اعتقادات خویش می فروشند نادان و بازنده هستند و هرگز ندانسته اند که بهای آن ها میلیاردها برابرآنچه که گرفته اند بوده است؛ پس ما به لطف خداوند تلاش کنیم که در تمام طول زندگیمان هرگزخودمان را به چیزی غیر از عشق و اعتقادات خویش نفروشیم .

چرا اکثرافراد دنیا در فروش اسب های خود ضعیف هستند در صورتیکه از اصل های خود به راحتی می‌گذرند ؟

از نظر من در دنیا هر چیزی به غیر از عشق و اعتقادات خویش اسب و یا همان وسیله است ؛ اکثرمردم نظرشان براین است که انسانها به دلیل بی ایمان و یا کم بودن ایمانشان است که نمی توانند به راحتی از اسب های خود بگذرند به نظر من هم این نوع نگرش به زندگی را می توان بی‌ایمانی نامید اما من دلیل آن را بیشتر از بی‌ایمان بودن؛ نادان بودن می دانم ؛ به دلیل این که  فرد عاقل هرگز اصل را نمی‌دهد که اسب را ندهد ؛ کجایند آنان که ارزش های خود را با تمام هستی عوض نمی‌کنند ؛ کجایند آنان که عشق را با تمام هستی عوض نمی‌کنند ؛ کجایند انسان هایی که از عشق و محبت لذت می برند ؛ کجایند انسان هایی که از به درد دیگران خوردن لذت می برند و نه از اینکه دیگران به دردشان بخورند و نه از اسم و شهرت و قدرت و ثروت و جاه و جلال ؛ چرا ما نباید تشخیص دهیم لذتی که در هدیه دادن یک شاخه گل است را نمی توان با تمام لذات دنیوی عوض کرد ؛ من الان که در حد فهم و شعور خودم دارم فکر می‌کنم و این جملات را می نویسم درتمام دنیا حتی یک نفر را هم نمی شناسم که حاضرباشد نیمی ازسرمایه خود را بدهد اما حتی یک ببخشید هم نگوید و یا حاضر باشد نیمی ازسرمایه خود را بدهد تا عزیزانش یک دقیقه سردرد نگیرند ؛ ما باید تلاش کنیم تا بتوانیم اصل های خود را بیابیم و جزو افرادی نباشیم که حاضرند به خاطر کمی تخفیف شخصیت خود را مورد سئوال قراردهند و یا به خاطرکوچکترین ضرری حاضر باشند هزار بار عذرخواهی کنند که آن ضرر را ندهند ؛ از نظر من انسان تا زمانی که نتواند در زندگی اصل ها و اسب های خود را بشناسد و تشخیص دهد ؛ مثل همان کودکی است که فکرمی کند بُرده است درصورتیکه صد درصد بازنده بوده است ؛ انشاء الله به لطف خداوند تلاش کنیم تا بتوانیم قدرت تشخیصمان را روز به روز بالا و بالاتر ببریم تا بتوانیم از زندگیمان و وجود خود مان بی نهایت لذت ببریم .

فروش چه چیزهایی صحیح است ؟

به غیر از عشق و اعتقادات خویش همه چیز؛ من بعضی وقتها افرادی را می بینم که در فقر مطلق به سرمی برند و برفرض یک خانه دارند که اگرآن را بفروشند می توانند ده تا خانه دیگر بخرند و از فقر نجات پیدا کنند اما می‌گویند این خانه پشت وانه ی ماست و یا این خانه را خیلی به سختی بدست آوردیم و یا این خانه یادگار پدر و یا مادر خدا بیامرزمان است و اصلاً نمی توانم حتی در مورد فروش آن فکرکنم ؛ از نظر من این نوع نگرش به زندگی غلط است و افرادی که این گونه هستند لیاقتشان همان فقر و فلاکت و در بدبختی ماندن است. در دنیا هرکس به اندازۀ لیاقتش ازدنیا برخوردار می‌شود ؛ فرد عاقل کسی است که املاک و جواهرات و دارایی خود را صرف لذت بردن از زندگی کند درصورتیکه امروزه متأسفانه اکثر افراد دنیا زندگی و عمر خود را صرف مال اندوزی و بدست آوردن ملک و املاک و جواهرات می‌کنند ؛ من معتقدم خیلی وقتها در زندگی ؛ خوبی وجود ندارد و در آن زمان که خوبی وجود ندارد افراد ضعیف به خاطرضعفشان از بین بد و بدتر ناخودآگاه بدتر را انتخاب می کنند ؛ برفرض مثال زن و شوهری درخانه‌شان به اندازه پرداخت اجاره ی دوسال خود سکه طلا پس انداز کرده اند و اجاره خانه شان سه ماه است که عقب افتاده است اما به دلیل ضعفشان توانایی ندارند از پس انداز خود برداشت کنند و اجاره های عقب مانده را بپردازند و می پذیرند که بارها و بارها از صاحب خانه ی خود عذر خواهی کنند و متوجه نیستد که دارند از بین بد و بدتر، بدتر را انتخاب می کنند ؛ ما اگر فقط و فقط کمی درست فکر کنیم به راحتی می توانیم تشخیص دهیم که چه چیزهایی را باید به راحتی بفروشیم و از آن ها بگذریم ؛ ما باید تلاش کنیم تا بتوانیم عاقل باشیم و از مادیات دنیا برای خود نوکری توانا بسازیم اما هرگز نادان نباشیم و با بی توجهی و به طور ناخودآگاه نوکر مادیات دنیا شویم .

فروش چه چیزهایی غلط است ؟

به نظر من هر فروشی را که انسان درآن احساس ضررکند غلط است ؛ درتمام دنیا خود فروشی و آدم فروشی را جزء زشت ترین کارها می‌دانند ؛ اما من شخصاً این دو نوع فروش را هم غلط نمی دانم البته درصورتیکه بهای آن ها نه در حد فهم و شعور ما بلکه درحد ارزشش دریافت شود ؛ برفرض مثال من خودم را می فروشم اما نه به دینار و درهم و دلار و ریال و مادیات دنیا بلکه هر وقت و در هر جای دنیا که احساس کنم بهای من پرداخت می شود قطعاً خودم را خواهم فروخت و از خداوند می‌خواهم فقط وفقط تازمانی زنده باشم که شعورتشخیص بهای خودم را داشته باشم ؛ و یا اگرمن روزی بخواهم آدم فروشی کنم اگر بهای آن را دریافت کنم قطعاً آن کار را هم خواهم کرد ؛ برفرض اگر من وجود فردی را در دنیا باعث به وجود آوردن فساد و خیانت و نامردی بدانم و احساس کنم با فروختن آن آدم؛ آن آدم را نابود می‌کنم نابودی چنین فردی را من بهای آدم فروشی خود می‌دانم و این کار را خواهم کرد ؛ همان طورکه گفتم از نظر من فقط فروش چیزهایی غلط است که بهای واقعی آن ها دریافت نشود و در غیر این صورت من هیچ فروش دیگری را غلط نمی‌دانم .

آیا الماسی در دنیا وجود دارد که بی‌قیمت باشد ؟

نه وجود ندارد چون ارزنده ترین الماس های دنیا را هم بالاخره به یک قیمتی می توان خرید ؛ اما نظر من بر این است که عشق را به هیچ قیمتی نمی توان خرید ؛ ما انسان ها تا زمانی که زنده هستیم شاید توانایی خرید کوچکترین الماس های دنیا را هم نداشته باشیم اما فرض را بر این بگیریم که توانایی خرید ارزنده‌ترین الماس های دنیا را داریم آیا واقعاً اگر مالک آن ها شویم دیگر احساس بی نیازی و غنی بودن می‌کنیم ویا اینکه به دنبال ارزنده‌تر از آن ها می گردیم ؛ قطعاً به دنبال ارزنده‌تر از آن ها خواهیم گشت ؛ عاقل کسی است که کفش های خود را در راه رسیدن به چیزی پاره کند که آن بی قیمت باشد و آن چیزی نیست جزعشق ؛ بیایید بیاموزیم به دنبال چیزی بدویم که اگر به آن رسیدیم دیگر ندویم .

آیا در دنیا افرادی وجود دارند که واقعاً بی قیمت باشند ؟

به نظرمن افرادی را که اعتقادات خویش را به مادیات دنیوی نمی فروشند را می توان بی قیمت نامید ؛ اما هرگز نباید فراموش کنیم که آن ها هم نیز معامله گرند و به هرحال خود را می فروشند اما نه به مادیات بلکه به معنویات و چه زیباست که ما هم بتوانیم خود را به معنویات بفروشیم و هرگز و تحت هیچ شرائطی خود را به مادیات نفروشیم ؛ چه لذت بخش است که ما بتوانیم خود را به لذت خداوند بفروشیم حتی اگر در ازای آن فقط و فقط یک دانه ارزن بگیریم و یا حتی آن یک دانه ارزن را هم نگیریم و چه ذلالت آوراست که ما خود را به لذت بندگان خداوند بفروشیم حتی اگر در ازای آن تمام هستی را بگیریم .

آیا تا به امروز توانسته ایم ارزش های خود را بیابیم و آن ها را در ذهن خودمان ثبت کنیم ؟

افرادی که در زندگی ارزش‌هایی برای خود ندارند واقعاً افراد بی‌ارزشی هستند ؛ من بر این اصل معتقدم که خداوند هرگز از ما امتحانی نمی‌گیرد که آن درس را به ما نیاموخته باشد ما نباید خیلی فکرمان را مشغول کنیم که چه چیزهایی و چه کارهایی در دنیا درست و چه چیزهایی و چه کارهایی غلط هستند بلکه باید ایمان داشته باشیم که ما به طورکامل نمی دانیم چه چیزهایی درست و چه چیزهایی غلط است و نمی توانیم بدانیم ؛ اما باید برای خودمان باورهایی بسازیم و آن ها را در ذهن خودمان ثبت کنیم و ارزش‌هایمان بنامیم ؛ برفرض خانمی که درکشوری اسلامی زندگی می کند و معتقد است که حجاب زینت زن است اگر حجاب خود را بردارد یعنی پا برارزش های خود گذاشته است و از نظر من فرد بی‌ارزشی است و یا خانمی که درکشوری غیراسلامی زندگی می کند و معتقد است که زن نیازی به حجاب ندارد اگر حجاب بگذارد از نظر من فرد بی ارزشی است مگر اینکه اعتقاداتشان تغییرکند یا اینکه قانون حکم فرما باشد و یا درجبرباشند ؛ ما باید بیاموزیم که اعتقادات ما است که ارزش های ما را می‌سازد و ارزش‌های ما هستند که ما را می سازند و به لطف خداوند بدانیم که برای درست زیستن محتاج محتاج محتاج اعتقاداتی هستیم که به آن ها به طورکامل ایمان داشته باشیم.