به نام تو که بی تو هیچم
موضوع صحبت در تاریخ : ۱۶/۷/۱۳۸۹
چگونه ظرفیتمان را زیاد کنیم؟
*آنان که با کوچکترین تغییرات شخصیتشان تغییر میکند از درون تهی هستند.*
از نظر من ظرفیت هر فردی بر حسب روح آن فرد محاسبه می شود و ما هر چقدر که روحمان بزرگتر باشد ظرفیتمان بیشتر است و هر چقدرکه روحمان کوچکتر باشد ظرفیتمان، کمتر.
*خوبی که از حد بگذرد نادان خیال باطل کند.*
من یکی از بزرگترین عوامل شکست و یا پیروزی در هرکاری را داشتن و یا نداشتن ظرفیت میدانم.
*هر آنکس که از بزرگ جلوه دادن خویش لذت ببرد قطعاً به حقارت خود ایمان دارد. *
چرا اکثر انسانها برای رسیدن به خواستههای خود دعا و تلاش میکنند، اما بعد از رسیدن به خواستههای خود به جای شاکر بودن فوراً به دنبال خواستههای بزرگتر میروند؟
انسان همیشه زیاده خواه بوده و هست و بزرگترین دلیل پیشرفت علم همین زیاده خواهی انسان است، خوب است که ما هم زیاده خواه باشیم اما بیظرفیت و بیلیاقت نباشیم.
بر فرض مثال اگر از خدا همسری شایسته خواستیم و برای بدست آوردن آن تلاش کردیم زمانی که به خواسته خود رسیدیم هرگز فراموش نکنیم که از خداوند چه میخواستیم و شاکر و راضی از زندگیمان باشیم.
فکرمان را صرف این نکنیم که مستأجر هستیم، درآمدمان کم است و یا حتی چرا چشمهای من ریز است و چشمهای دیگری درشت. اینگونه نگرش به زندگی را نگرشی همراه با بیظرفیتی و بیمعرفتی بدانیم و تلاش کنیم تا بتوانیم از خودمان انسانی بسازیم که اول و دوم و سوم قدر داشتههای خود را بدانیم و از آن به بهترین شکل استفاده کنیم و بعد از آن زندگی خود را صرف رسیدن به خواستههای بیپایان خود کنیم.
آیا فقر و تنگدستی باید شرایط و یا شخصیت انسان را عوض کند؟
من اکنون که در حال فکر کردن در مورد این مسئله هستم تقریباً ۳۲ سال از خداوند عمر گرفتهام و در تمام طول این مدت به جرأت میگویم حتی یک نفر را هم ندیدهام که لباسهای کهنه برتن داشته باشد و غذایش نان و پنیر باشد اما خود را از درون از شاهان عالم برتر بداند.
تا به امروز تمام افرادی را که در هنگام فقر و تنگدستی دیدهام، با صدایی نازک و بدون اعتماد به نفس صحبت میکردند. من شخصاً بزرگترین مشکل دنیا را فقر فرهنگی و فقر شعور معاش میدانم و نه فقر مالی. ما انسانها چه بهترین لباسها را بپوشیم و چه بدترینها را، دیر یا زود عمرمان به پایان میرسد و پیکر بیجانمان را به خاک میسپارند. حال در این مدت بسیار کوتاه واقعاً حقارتآور نیست که ما به خاطر فقر و تنگدستی خود را ببازیم و شخصیتمان تغییر کند؟ پس بیایید از اکنون به بعد از فقر انسانی بترسیم، زمان زندگیمان را بیشتر صرف بدست آوردن فرهنگ و شعور معاش کنیم و فقر و تنگدستی مالی را نیز بخشی از سرنوشت خویش بدانیم و هرگز اجازه ندهیم که باعث تغییر شخصیت ما شود.
آیا شهرت، قدرت، و ثروت باید به انسان رفاه وآرامش بیشتری دهد و یا اینکه غرور و تکبر بیشتری؟
در خلوتتان از خود سؤال کنید که واقعاً افرادی را میشناسید که به شهرت، قدرت و یا ثروت رسیده باشند و شخصیتشان تغییر نکرده و با شما همان گونه صحبت کنند که در گذشته صحبت میکردند؟ من شخصاً تا به امروز حتی یک نفر را هم ندیدهام و دلیل آن را بیظرفیتی افراد میدانم، من تلاش میکنم تا بتوانم آنقدر از این گونه افراد بیزار باشم که در ثانیههای زندگیم از اینگونه بودن روز به روز دورتر و دورتر شوم. آیا شمایی که این مطالب را مطالعه میکنید واقعاً تا به امروز به پوچی، حقارت، کمی و ناتوانی خود اندیشیدهاید؟ آیا تا به امروز اندیشیدهاید که اگر خداوند نخواهد شما حتی توان دیدن، خوابیدن، بیدار شدن، راهرفتن و حتی نفس کشیدن را هم ندارید؟ اگر فقط و فقط کمی بیاندیشید، به کمی خودتان پی میبرید و دیگر هرگز با کمی شهرت و یا قدرت و یا ثروت تن صدایتان تغییر نمیکند، راه رفتنتان تغییر نمیکند و از آن پس فرد با ظرفیتی خواهید بود، فقط و فقط کافی است ایمان بیاورید که به طور واقعی ناتوان هستید، حتی اگر رستم دستان باشید.
آیا صحیح است که بیمعرفتی و بیلیاقتی دیگران مسبب از دست دادن ظرفیت ما شود؟
من شخصاً اقرار میکنم تا به امروز در این امر ضعیف بودهام و خیلی وقتها بیمعرفتی و بیلیاقتی دیگران باعث از دست دادن ظرفیت من شده است و من نیز عملی را انجام دادهام و یا حرفی زدهام که به طور واقعی در شأنم نمیدانستم و دلیل را بر بیمعرفتی و بیلیاقتی طرف مقابلم میدانستم و از بیظرفیت بودن خود نیز غافل بودم. بنابراین من از هم اکنون به بعد دیگر نمیخواهم به بیمعرفتان و بیلیاقتان اجازه دهم تا بتوانند باعث از دست دادن ظرفیت من شوند، چرا ما انسانها باید آنقدر ضعیف باشیم که اگر فردی به ما بدی میکند ما نیز به او بدی کنیم، اگر فردی به ما توهین میکند ما نیز به او توهین کنیم، اگر فردی جواب خوبیهای ما را با بدی میدهد ما نیز به او بد کنیم، ما اگر میخواهیم فردی با ظرفیت باشیم باید از خود انسانی بسازیم که هرگز با گفتار و اعمال دیگران شخصیتش تغییر نمیکند.
آیا صحیح است که با از دست دادن فردی ارزشمند و یا چیزی ارزشمند، تمام ارزشهایمان را از دست بدهیم؟
من افرادی را دیدهام که با از دست دادن یکی از عزیزانشان دیگر توان راه رفتن را نداشتهاند، دیگر احترام دیگران را نگه نمیدارند، دیگر برایشان فرقی ندارد که با حجاب باشند یا بیحجاب، با سواد باشند یا بیسواد، مرتب و تمیز باشند و یا کثیف و ژولیده و هزاران هزار مثال دیگر؛ من شخصاً اینگونه افراد را افراد بیظرفیت میدانم؛ اگر شما هم با نظر من موافق هستید و شما هم اینگونه افراد را بیظرفیت میدانید پس بیایید تلاش کنیم تا به لطف خداوند ما جزو این گروه نباشیم.
برای مثال در بسیاری از مواقع افرادی را دیدهام که وقتی منزل و یا ماشینشان سرقت میشود اگر به آنها سلام هم کنید جوابی نمیشنوید و طوری به شما نگاه میکنند که انگار شما مقصرید .
چقدر حقارتآور است اینگونه بودن و ما باید مواظب باشیم که به لطف خداوند متعال هرگز اینگونه نباشیم.
آیا مرگ فقط برای همسایه است و درد و رنج و سختی فقط برای دیگران است؟
آیا در زندگی با نابینایان، ناشنوایان، معلولین ذهنی، دیوانگان، تهیدستان، سیلزدگان، زلزلهزدگان و غیره مواجه نشدهاید و یا اینکه دیدهاید اما درد و رنج را فقط و فقط برای آنان دانستهاید؟ از نظر من افرادی با ظرفیت هستند که اگر نابینا هم بودند به دیگر نابینایان و علاوه بر آن ناشنوایان نیز بیاندیشند، اگر هم نابینا و هم ناشنوا بودند به افرادی که هم نابینا و هم ناشنوا و هم معلولاند بیاندیشند؛ و اگر شرایط زندگیشان طوری بود که در دنیا حتی از یک نفر هم نتوانستد خود را برتر بدانند آن زمان به این مسئله بیاندیشد که بنده خداوند مهربان هستند و خداوند هرگز به چیزی جز صلاح بندهاش نگاه نمیکند. تمام این داشتنها و نداشتنها برای ما و دیگر بندگان است که معنا میابد و نه برای قادر متعال، اینگونه افراد از نظر من افراد با ظرفیت هستند نه چون مایی که اگر کوچکترین سختیها و نارضایتیها را داشته باشیم چشمانمان را روی تمام داشتههایمان میبندیم و فقط آن یک نداشته را میبینیم ؛ بیایید با توکل به خداوند تلاش کنیم تا بتوانیم از خود انسانی دارای انسانیت بسازیم و نه اینکه فقط انسان باشیم.
آیا صحیح است که ما به دلیل کوچکترین ضعفها و اشتباهات دیگران؛ فوراً آنان را طرد کنیم؟
افرادی که اینگونه زندگی میکنند خود را خالی از ضعف و اشتباه میبینند، البته من نظرم این نیست که ما دیگران را تحمل کنیم، بلکه بدین منظور که دیگران را فوراً طرد و ترک نکنیم و اشتباه کردن را حق مسلم هر انسانی بدانیم.
چرا اکثر افراد دنیا با کمی رشد ظاهری یا مالی، تغییر شخصیت میدهند؟
دلیل بر این است که اکثر افراد دنیا خویشتن خویش را حقیر میدانند؛ برای مثال افرادی را میبینید که اگر یک دست کت و شلوار بپوشند به گونهای دیگر سلام میکنند، و یک انسان چقدر باید حقیر باشد که یک دست کت و شلوار شخصیت او را تغییر دهد؛ و افرادی که خودشان، خودشان را حقیر نمیدانند تغییراتی در وجود خود به وجود میآورند که بتوانند به آن تغییرات افتخار کنند؛ بر فرض مثال این گونه افراد در هنگام فقر و تنگدستی با غرور و تکبر صحبت میکنند و در هنگام ثروت و قدرت با تواضع و فروتنی. و چه زیباست که انسان به دنبال تغییراتی در وجود خود برود که بتواند به آنها عشق بورزد.
چرا اکثر انسانها با کوچکترین شکست خود را میبازند؟
دلیل بر این است که به ما انسانها از همان بدو تولد میآموزند که بگوییم پدرم، مادرم، توپم، عروسکم، لشکرم، کشورم و غیره و ایکاش از همان کودکی به ما میآموختند که در تمام هستی فقط و فقط یک مالک وجود دارد و هرچه که هست و نیست چه شکست و چه پیروزی از آن ما نیست و اگر ما با چنین نگرشی به زندگی بزرگ میشدیم اکنون دیگر با کوچکترین شکست خود را نمیباختیم.
چرا وقتی خداوند به ما لطف میکند و در مواردی ما را نسبت به بندگان دیگر برتری میدهد ما نیز خود را برتر و مهم تر از بندگان دیگرش میدانیم؟
من در تمام طول زندگیام حتی یک ثروتمند را هم ندیدهام که خون خود را از خون فقیران رنگینتر نداند، حتی یک زیبارو را هم ندیدهام که خود را از کسانی که بهره کمتری از زیبایی بردهاند برتر نداند، و متأسفانه اینگونه افراد هرگز به حقارت خود ایمان نیاوردهاند و تمام این افراد بارها و بارها این جمله را شنیدهاند که می گویند” به مالت نناز که به یک شب بنده و به جمالت نناز که به تبی بنده” اما متأسفانه هرگز نتوانسته اند به این جمله ایمان بیاورند.
پندار ما در چه صورتی تغییر میکند؟
از نظر من شخصی که پندارش تغییر نکند اصلاً برازنده کلمه انسان نیست و ما انسانها باید در تلاش باشیم تا بتوانیم روز به روز پندارمان را تغییر دهیم و آن را به رشد برسانیم، اما مسئله این است که پندار ما به چه دلایلی باید تغییر کند؟ برای مثال وقتی فردی فقیر است طرز فکرش این است که ثروتمندان باید غم فقیران را بخورند و وقتی همان فرد ثروتمند میشود طرز تفکرش به گونه ای دیگر میشود و میگوید: “چشمشون کور، میخواستن فقیر نباشن”، و یا فردی نابینا است و نابینایی را بیعدالتی میداند و وقتی همان فرد بینا میشود طرز تفکرش تغییر میکند و دیگر لحظهای در مورد بیعدالتی فکر نمیکند، فقط اشخاصی شایسته کلمه انسانیت هستند که در لحظه لحظهی زندگی خود در پی تغییر پندار خویش باشند اما در راه نزدیکتر شدن به انسانیت و نه از روی بیظرفیتی و در راه دنیا پرستی.
کردار ما درچه صورتی تغییر میکند؟
به نظر من آنان که در تنگدستی زندگی میکنند خداوند را بیشتر میشناسند و به یاد میآورند تا آنان که دررفاه کامل زندگی میکنند؛ من افرادی را میشناسم که در مرحلهای از زندگی با وضع مالی ضعیف و یک موتورگازی خیلی مهربانتر، خیلی انسانتر بودند و خیلی خود را به خداوند نزدیکتر میدیدند ولی اکنون که آن موتورگازی به اتومبیلی مدرن تبدیل شده است انسانیتشان کمرنگتر شده و مهربانیشان نیز از بین رفته است، و بر این باورند که مهربانی احتمال دارد از مدیریت و ارج و قرب آنان کم کند و خداوند را دیگر خیلی نمیشناسند و اگر رشدشان کمی ادامه پیدا کند رفته رفته خود را نیز خدایی بر اطرافیان خویش میدانند، و چه بیلیاقت و چه بیظرفیت هستند این گونه افراد.
گفتار ما در چه صورتی تغییر میکند؟
من شخصاً زمانی بود که با لحنی غیر محترمانه و با کلماتی ناپسند صحبت میکردم، و به لطف خداوند توانستم به نادرستیِ اینگونه گفتارم پی ببرم و بعد از مدتی توانستم گفتارم را تغییر دهم. خوب است که ما انسانها روز به روز در صدد رشدمان باشیم چه در نوع گفتارمان و چه در مورد هر چیز دیگری؛ اما واقعاً زشت است که نوع گفتار ما بخواهد با کمی ثروت، با کمی شهرت و با کمی قدرت تغییر کند. من در عجبم که چطور اینگونه افراد از خودشان بیزار نمیشوند که کمی ثروت، شهرت و یا قدرت میتواند نوع گفتارشان را عوض کند؛ آیا شما تا به امروز فکر کردهاید که اگر تمام دنیا شما را با آقای… صدا بزنند، آیا احتمال دارد که روزی جایی خودتان هم خودتان را آقای… معرفی کنید و یا نه؟ اگر فکر میکنید که احتمال دارد، به بیظرفیتی خود ایمان بیاورید و از خداوند بخواهید یا به شما ظرفیت دهد و یا اینکه شما را درحدی نگه دارد که حتی یک نفر هم شما را با آقا و یا خانم… هرگز صدا نزند.
ظاهر ما در چه صورتی تغییر میکند؟
من به افرادی که از داشتههای خود به بهترین نوع ممکن استفاده نمیکنند علاقهای ندارم و اینگونه افراد از نظر من افرادی نالایق هستند، ظاهر ما انسانها باید برحسب شرایط زندگیمان تغییر کند؛ بر فرض اگر امروز در توانمان است که در هر ماه پنجاه هزار تومان لباس بخریم هرگز بیشتر از آن نخریم، و اگر روزی در توانمان بود که در هر ماه پنج میلیون تومان لباس بخریم هیچ ایرادی ندارد و در ماه پنج میلیون تومان هزینهی لباس پرداخت کنیم، اما من افرادی را دیدهام که دچار تنگدستی بودهاند و شلواری بلند به بهای بیست هزار تومان میپوشیدند و اکنون که ثروتمند شدهاند شلوارکی به ارزش چهار هزار تومان میپوشند و بر این باورند که اکثر افراد پولدار شلوارک میپوشند و یا افرادی را دیدهام که اگر به ده میهمانی مجلل دعوت شوند و در آن جمع دیگران را با ته ریش یا صورتی تیغ زده و یا ریش پرفسوری ببینند بدین علت که به خود و دیگران بگویند جزء این گروه هستند ریش خود را مطابق با آنان میکنند و یا خانمهایی را دیدهام که در زمان تنگدستی با مقنعه بودهاند و اکنون که به ثروت رسیدهاند به دلیل اینکه اکثر ثروتمندان را بیحجاب دیدهاند دیگر نیز از مقنعه و پوشش لذت نمیبرند و حتی اگر روسری خود را خیلی جلو بکشند این کار را کسر شأن میدانند؛ از نظر من اینگونه افراد، افرادی بیظرفیت هستند و ثروت برای این افراد مثال بلایی میماند که به جانشان افتاده است و خود نیز غافلند.
ارزندهترین افراد در دنیا چگونه افرادی هستند؟
از نظر من افرادی که در لحظه لحظهی زندگی خود به دنبال بهتر و بهتر شدن هستند اما لحظهای خود را حتی از کوچکترین ذرات هستی هم بهتر نمیدانند، افرادی که در پی تغییراند اما هرگز اجازه نمیدهند بیظرفیتیشان موجب تغییرشان شود. افرادی اینگونه هستند که همیشه و در همه جا شاکر و شایستهی داشتههای خویش و در پی رسیدن به بهترینها هستند. آنان هرگز و در هیچ شرایطی لحظهای حرص رسیدن به بهترینها و خواستههای خویش را نمیزنند و فقط و فقط در تلاش هستند.
https://t.me/LINK_ClTY
بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم