به نام خالق هستی

موضوع صحبت درتاریخ : ۲۵ / ۴ / ۱۳۸۹

در زندگی جدی باشیم اما جدی نگیریم

اکثر افراد دنیا امورلذت بخش خود را با لذت انجام می‌دهند اما در انجام امور واجب خود ضعیف هستند.

خوشبختی و موفقیت فقط و فقط از آن کسانی است که همیشه و در همه ی امور اول کارهای واجب خود را انجام می دهند و سپس کارهایی را که دوست دارند.

چرا باید جدی باشیم ؟

دلیل براین است که روزگار با کسی شوخی ندارد و بر همگان جدی می‌گیرد؛ از نظر من اکثر افرادی را که روزگار آنان را خسته و ناتوان و افسرده کرده است، افرادی هستند که درگذشته جدی زندگی نکرده اند و آن طورکه دوست داشته اند زندگی کرده اند؛ اینگونه افراد هر وقت هرآنچه را که دوست داشته اند خورده اند، هروقت هرکجا که دوست داشته اند خوابیده اند، هروقت که دوست داشته اند به مسافرت رفته اند، هروقت که دوست داشته اند کارهای خود را انجام داده اند، هروقت که دوست نداشته اند کارهایی را که باید انجام می‌دادند را انجام نداده‌اند و هزاران هزار مثال دیگر از همین قبیل ها وجود دارد؛ اما اینگونه افراد امروزکه در زندگی برداشت کاشته های قبل خود را می‌کنند غافلند که این برداشت ها ثمره ی همان کاشته‌های قبل خودشان است و به جای آنکه ایراد را درکاشته های خود ببینند، ایراد را درخرابی اقتصاد، خرابی مملکت و در بد بودن و بی معرفت بودن دیگران می بینند؛ اما ما باید طوری زندگی کنیم که بتوانیم فردی جدی باشیم و درطول زندگیمان فقط و فقط آنچه را بکاریم که اگر روزی آن را برداشت کردیم ازکاشت خود لذت ببریم و درثانیه های زندگیمان به کاشته های خود توجه کامل داشته باشیم.

چه افرادی جدی هستند ؟

افرادی که هرگز بدون برنامه ریزی زندگی نمی‌کنند و در رعایت برنامه ریزی های خود مصمم و جدی هستند؛ اینگونه افراد همیشه و در همه جا به آنچه که در زندگی برایشان لذت بخش بوده است احترام گذاشته اند، اما همیشه و در همه جا اول اموری را که واجب می‌دانسته اند انجام داده اند و سپس اموری را که برایشان لذت بخش بوده است، برفرض مثال شما خانمی را می بینید که اول فیلم مورد علاقۀ خود را نگاه می‌کند و سپس اگر وقت داشت غذای همسر و فرزندان خود را درست می‌کند و یا آقایی را می‌بینید درآمد خود را اول صرف تفریح و خوش گذرانی می کند و سپس اگرپولی اضافه ماند آن پول را صرف پرداخت اجاره خانه و یا خوراک و پوشاک می‌کند.

چگونه در مخارجمان جدی باشیم ؟

اولین قدم برای جدی بودن در مخارجمان تشخیص در مقدار دقیق و یا تقریبی درآمدمان است و سپس برنامه ریزی برای خرج کردن، برفرض برای خودمان مشخص کنیم در هر یک ماه چقدر از درآمدمان صرف تغذیه، چقدرصرف لباس، چقدرصرف پرداخت قبض های تلفن وگاز وآب، چقدرصرف تفریح می‌شود. به هرحال باید مشخص کنیم که چقدر از درآمدمان را خرج می‌کنیم و در چه راه هایی خرج می‌کنیم؛ از نظر من هر انسانی در زندگی باید بیاموزد که هرگز بیشتر از دخل خود خرج نکند، ما باید همیشه و در همه جا اول آنچه را که واجب می‌دانیم بخریم و سپس اگرتوان مالی و شرایط داشتیم حتماً و حتماً‌ هرآنچه را که دوست می‌داریم بخریم.

چگونه درتغذیۀ خود جدی باشیم ؟

در دنیا خیلی از افراد به خوردن و یا نخوردن خود توجه دارند، اما متأسفانه اکثر افراد در نوع خورد و خوراک خود بی توجه اند؛ جدی بودن در تغذیه به این معناست که ما خوب بدانیم چه غذایی و برای چه و چقدر می‌خوریم؛ خیلی از افراد هستند که مریضی قند دارند اما هر وقت که آنان را می‌بینید شکلات در دهانشان است و اگر هم شکلات در دهانشان نباشد قطعاً در جیبشان خواهد بود، یا بعضی از افراد را می‌بینید که خیلی از ویتامین های بدنشان کم است اما باز هم آنچه را که دوست دارند میل می‌کنند،‌ نه آنچه که برایشان لازم و ضروری است و یا بعضی وقتها بعضی از افراد را می بینید آنچه را که دوست دارند آنقدر می‌خورند که دیگر به سختی می‌توانند نفس بکشند؛ از نظر من فقط افرادی در تغذیۀ خود جدی هستند که آنچه را که برای خود لازم و واجب می‌دانند می‌خورند و نه آنچه را که دوست می‌دارند .

جدی نبودن در زندگی چه زیان هایی دارد ؟

ضرر جدی نبودن در این است که وقتی ما جدی نباشیم دیگران هم نیز ما را جدی نخواهند گرفت، و در زندگی همیشه تشنۀ خواسته هایمان می‌مانیم ! شاید هم درمقابل دیگران خود را سیراب نشان دهیم اما متأسفانه نمی‌توانیم خودمان را فریب دهیم و در واقعیت یک عمر درتشنگی خواسته هایمان خواهیم ماند؛ برفرض مثال شما تصور کنید که می خواهید ثروتمند شوید، اما بدانید تا زمانی که فردی جدی نباشید توانایی سحرخیز بودن را ندارید، توانایی گذشتن از خواسته های نامعقول خود را ندارید، با دیگران رودربایستی خواهید داشت و توانایی از بین بردن آن را ندارید و به هرحال تا زمانی که فردی جدی نیستید ناتوان خواهید بود بنابراین یا باید در خودتان تغییراتی به وجود آورید و یا اینکه باید آرزوی ثروتمند شدن را با خود به گور ببرید .

جدی گرفتن چه ضررهایی دارد ؟  

از نظر من غیرممکن است فردی دنیا را جدی بگیرد و دچار افسردگی نشود. افرادی که دنیا را جدی می‌گیرند من افسرده شدنشان را برایشان تضمین می‌کنم؛ من دلیل افسرده شدنشان را بر این می‌دانم که ما انسان ها هرگز توانایی کامل شدن درتمام موارد و مسائل زندگی را نداریم، و به هرجایگاهی هم که برسیم باز هم خلاء و ضعف خواهیم داشت. افرادی که دنیا را جدی می گیرند اگر احساس ثروتمند بودن نکنند، اگر احساس زیبا بودن نکنند، اگراحساس خوش اندام بودن نکنند، و به هرحال اگر هر ضعفی درخود بیابند دچار افسردگی می‌شوند؛ یا اگرعزیزانشان و یا اموالشان را نیز از دست بدهند قطعا ً دچار افسردگی خواهند شد. بیایید به لطف خداوند ما تلاش کنیم تا بتوانیم هرگز جزو این گروه از افراد نباشیم .

چگونه می توانیم در زندگی جدی باشیم ؟

از نظر من هرانسانی که بتواند لذت دست آوردهای جدی بودن و ذلت دست آوردهای جدی نبودن را به طور واقعی درک کند غیرممکن است که بتواند حتی یک روز از عمر خود را بدون آنکه فردی جدی باشد شب کند. ما اگر می‌خواهیم فردی جدی باشیم باید قبل از هر چیز در ذهن خود اعتقاداتی را ثبت کنیم و سپس اهدافی ارزشمند برای خود مشخص کنیم و هیچ وقت و در هیچ شرایطی هیچ گونه پندار، کردار،‌ گفتار وظاهری را که باعث مورد سئوال قرارگرفتن اعتقاداتمان و یا دورشدن ما از اهدافمان می‌شود را انجام ندهیم. باید بدانیم هر انسانی در زندگی باید خواسته هایی داشته باشد و ما نیز خود را موظف بدانیم خواسته‌هایمان از زندگی را مشخص کنیم و در ذهن خود ثبت کنیم که اگر جدی نباشیم دست یابی به خواسته‌هایمان غیرممکن است. باید خوب بدانیم که اگر خواهان خوشبختی هستیم باید برای سال ها،‌ ماه ها،‌ هفته ها،‌ روزها و ساعات زندگی خود برنامه ریزی داشته باشیم .

چگونه در روابطمان جدی باشیم ؟

من شخصاً به این جمله که می‌گویند شخصیت هرکس در دست خودش است خیلی معتقد هستم؛ این روزها در دنیا اکثر فرزندان جایگاه پدر و مادر خود را حفظ نمی‌کنند. اکثر پدر و مادرها جایگاه فرزندان خود را حفظ نمی‌کنند، اکثر کارمندان جایگاه مدیران خود را حفظ نمی‌کنند، اکثر مدیران جایگاه کارمندان خود را حفظ نمی‌کنند. متأسفانه امروزه در دنیا خیلی از جایگاه ها از بین رفته است. من یکی از بزرگترین دلایل از بین رفتن جایگاه ها را جدی نبودن افراد می‌دانم؛ برفرض مثال فرزندی به پدر و یا مادرخود می‌گوید من یک مداد می خواهم و پدر و یا مادر می‌‌گویند چشم عزیزم بعد از یک روز می‌گویند آخ ببخشید یادمان رفت برای تو مداد بخریم و روز بعد هم نیز به همین گونه فراموش می‌کنند و بعد از یک هفته آن فرزند تقاضای خود را دوباره تکرار می‌کند و این بار مادر زیپ کیف لوازم آرایش خود را باز میکند و از داخل کیف لوازم آرایش خود مدادی را که مربوط به آرایش چشم می‌باشد را به فرزند خود می دهد و به او می گوید بیا عزیزم فعلاً‌ با این مداد مشق هایت را بنویس تا برایت مداد بخریم، من شخصاً‌ اگر فرزند چنین پدر و مادری باشم هرگز جایگاه آنان را حفظ نخواهم کرد؛ یا برفرض مثال پدر و یا مادری به فرزندشان می‌گویند: لطف کن برو یک ماست بخر و فرزندشان در جواب می‌گوید : حوصله ندارم مگر نمی بینید دارم فیلم نگاه می‌کنم، و دفعه بعد نیز جواب پدرومادرخود را همین گونه می دهد، و بعد از چندین بار درخواست پدر و مادرخود به آن ها می‌گوید : مگر من نوکر شما هستم اصلا ًبه من چه که بروم برای شما ماست بخرم؛ من شخصاً اگرخدایی نکرده روزی چنین فرزندی داشته باشم که انقدر بی‌معرفت و بی‌مسئولیت باشد هرگز جایگاه او را حفظ نخواهم کرد؛ یا برفرض مثال مدیرانی که جدی نیستند هرگز جدی گرفته نمی شوند و فقط خودشان هستند که خودشان را مدیر می‌دانند و دیگران آنان را جدی نمی‌گیرند دلیل براین است که آنان نیاموخته‌اند که انسان اول باید جدی باشد و سپس از دیگران انتظار داشته باشد که او را جدی بگیرند برفرض مدیری را تصورکنید که هر روز یک ساعت دیرتر از ساعت کاری خود با چشمانی پف آلود  به سرکار خود می آید یک روز دسته کلید خود را در منزل جا می‌گذارد، یک روز پرونده ها را اشتباهی به جای کاغذ های باطله پاره می‌کند و یک روز دستش به لیوان چای می خورد و چای خود را بر روی پرونده‌ها می‌ریزد و به هرحال این مدیر هر روز خود را با یک نوع از این مثال‌ها می‌گذراند، من شخصاً اگرکارمند چنین مدیری باشم بزرگترین تأسفم درزندگی این است که کارمند چنین مدیری هستم و خود را کارمند او می‌دانم اما هرگز او را فردی شایسته به کلمه مدیر نمی‌دانم و یا برفرض مثال کارمندی را تصورکنید که هر روز دیر به سرکارخود می‌رسد و نصف کارهای خود را با سهل انگاری انجام می دهد، در هر یک ماه دو سه روز مریض است و به سرکار نمی آید و دو سه روز دیگر را نیز یا به دلیل میهمان داشتن و یا به دلیل به میهمانی رفتن به سرکار نمی آید و همیشه حقوق دو ماه آینده خود را نیز بدهکار است؛ من شخصاً اگرکارفرمای چنین کارمندی باشم هرگزتوانایی رعایت جایگاه او را ندارم و یا باید فوراً درشخصیت او تغییراتی به وجود آورم و یا اینکه دراسرع وقت چنین کارمندی را اخراج کنم.

چه چیزهای باعث می شود ما فردی جدی نباشیم؟

ارزشمند نبودن اعتقاداتمان؛ ارزشمند نبودن اهدافمان؛ ارزشمند نبودن ارزشمند شدنمان؛ تنبل و راحت طلب بودنمان؛ و هزاران هزار دلایل دیگر از همین قبیل ها وجود دارد که باعث می‌شود فردی جدی نباشیم.

چگونه در برنامه ریزی هایمان جدی باشیم ؟

از نظر من اکثر افراد دنیا بدون برنامه ریزی زندگی می‌کنند و اکثر افرادی هم که با برنامه ریزی زندگی می‌کنند درعمل کردن به برنامه ریزی های خود مصمم وجدی نیستند، وبه همین دلیل است که تعداد افراد موفق در دنیا کم و تعداد افراد خوشبخت در دنیا انگشت شمار شده است؛ اما اگر ما می‌خواهیم در برنامه ریزی هایمان جدی باشیم و جزو افراد خوشبخت دنیا باشیم قبل از هر چیز باید خوب بدانیم که زندگی بدون برنامه ریزی فقط زنده بودن است و هیچ ربطی به زندگی کردن ندارد و فقط و فقط گذراندن زمان است، سپس برای خود مشخص کنیم در زندگی چه چیزی، چرا، چگونه، چقدر و درچه زمانی می‌خواهیم سپس  مشخص کنیم درهر ۲۴ ساعت چند ساعت از آن را بخوابیم چند ساعت از آن را کارکنیم چند ساعت از آن را ورزش کنیم چند ساعت از آن را مطالعه کنیم چند ساعت از آن را تفریح کنیم چند ساعت از آن را عبادت و ستایش کنیم؛ بعد از آن مشخص کنیم دریک ماه آینده از زندگی چه می خواهیم و بعد مشخص کنیم در یک سال آینده از زندگی چه می خواهیم و بعد مشخص کنیم در ده سال آینده از زندگی چه می خواهیم؛ از نظر من هر انسانی که بداند از زندگی خود چه می خواهد وآنچه را که می خواهد فقط در حد حرف نخواهد بلکه با همۀ وجودش بخواهد قطعاً به خواسته خود خواهد رسید؛ ما نیز برای جدی بودن در برنامه ریزی‌هایمان فقط کافی است اهدافی داشته باشیم و برای اهدافمان به طور واقعی ارزش قائل باشیم.

چه افرادی در زندگی جدی نیستند ؟

از نظر من افرادی که زندگی را فقط گذراندن زمان می‌دانند و برایشان خیلی فرق ندارد که زشت باشند یا زیبا، فقیرباشند یا ثروتمند، بی عزت باشند یا با عزت، خوش اندام باشند یا اندامی نامناسب داشته باشند، بعد از مرگشان از آنان به نیکی یاد شود یا به زشتی،جدی نیستند. اینگونه افراد افرادی هستند که مثل تکه چوبی که در دریا افتاده است آنها نیز در دریای زندگی افتاده اند و فقط و فقط در دریای زندگی افتاده اند اما هیچ گونه اراده ای ازخود ندارند و موج های زندگی هستند که به آنها سمت وسو می دهند .

چه افرادی در زندگی نه جدی هستند و نه جدی می‌گیرند ؟

ضعیف ترین افراد دنیا را من اینگونه افراد می دانم که نه جدی هستند و نه جدی می‌گیرند؛ اینگونه افراد به دلیل تنبلی و راحت طلبی خود از عرفان و وابسته نبودنشان به دنیا صحبت می‌کنند، برفرض مثال تنبلی و راحت طلبی می‌کنند و بعد از مدتی اموالشان را از دست می دهند اما چون شهامت ندارند که بگویند ما تنبل و راحت طلب بودیم که اموالمان را از دست دادیم می‌گویند : مال دنیا مال دنیا است و ما به آن دل نبسته ایم؛ برفرض فرزندشان مردود و یا فاسد می شود اما به دلیل اینکه شهامت ندارند از بی‌مسئولیتی خود صحبت کنند می‌گویند: بچه باید خودش خوب باشد و من راضیم به رضای خداوند و خداوند حتماً‌ صلاحی دیده است که این فرزند را اینگونه کرده است؛ اینگونه افراد فکر می‌کنند می‌توانند از واقعیت فرارکنند به همین دلیل دیگران را فریب می دهند اما متأسفانه غافلند از اینکه انسان درفریب دادن دیگران توانا است اما درفریب دادن خود ناتوان است؛ بیایید ما از  خداوند بخواهیم فقط و فقط تا زمانی ما را زنده نگه دارد که هرگز از فریب دادن خودمان لذت نبریم .

امور واجب ما چه هستند ؟

از نظر من هر انسانی اهدافی دارد و انسانی که در زندگی هدف نداشته باشد مرده ای متحرک است و زنده نیست؛ ما اگر می‌خواهیم امور واجب خود را بدانیم اول باید اهداف خود را بدانیم و هر عملی برای رسیدن به اهدافمان را امور واجبمان بدانیم، برفرض مثال اگر ما می‌خواهیم ثروتمند شویم هرکار و عملی را که ما را به ثروتمند شدنمان نزدیک می‌کند را جزء امور واجب خود بدانیم، یا اگرمی‌خواهیم دانشمند شویم هرکار وعملی را که علم ما را افزایش می دهد را جزء امور واجب خود بدانیم.

جدی بودن در چه اموری صحیح است ؟ 

من جدی بودن در راه رسیدن به اهداف و رعایت اعتقاداتمان را صحیح و واجب می دانم، برفرض مثال اگر ما اندامی مناسب و جیبی پر از پول می‌خواهیم باید درکارکردن، ورزش کردن و نوع و مقدار پول خرج کردنمان جدی باشیم یا اگر اعتقاداتی نداریم از همین امروز اولین قدم برای فردی جدی بودن را بدست آوردن اعتقاداتی برای خود بدانیم و سپس در رعایت آن اعتقادات مصمم وجدی باشیم، برفرض اگرنمازخواندن جزو اعتقادات ما است در خواندن آن جدی باشیم.

جدی بودن در چه اموری غلط است ؟

جدی بودن در امور و مسائلی که به اعتقادات و به اهداف ما ربطی ندارد غلط است، برفرض مثال بعضی از افراد را می‌بینید که وقتی فوتبال نگاه می‌کنند وتیم مورد نظرشان گُل می‌خورد سرِ خود را بر دیوار می‌کوبند که چرا آن تیم گُل خورده است، یا بعضی از افراد را می‌بینید در مورد مسائلی که هیچ ربطی به اعتقادات و اهداف آنان ندارد ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها وسال ها وقت می‌گذارند، یا اینکه خیلی از افراد هستند که وقت خود را صرف اعتقادات دیگران می‌کنند و آنقدرکه به اعتقادات دیگران توجه دارند به اعتقادات خود توجه ندارند.

چه اموری را باید جدی بگیریم ؟

من از بزرگی شنیده ام که می‌گوید در دنیا همه کار بازیست جز عشق بازی و از نظر من هم این جمله کاملاً صحیح است. افراد عاقل هرگز بازی را جدی نمی‌گیرند؛ اما متأسفانه اکثر افراد دنیا با کمی رشد کردن فوراً خود را جدی می‌گیرند و فکر می‌کنند کسی هستند و کسی شده‌اند، اکثر افراد دنیا با کوچکترین شکست،‌ یا از دست دادن مادر، پدر، فرزند، ملک و یا ثروت که قبلاً جدی گرفته بودند و تصورکرده بودن که مالک مطلق آن ها بوده اند فوراً خود را می بازند و دچار یأس و ناامیدی وناتوانی می‌شوند.

چه اموری را باید جدی نگیریم ؟

هر آنچه که فانیست از نظر من ارزش جدی گرفتن را ندارد، انسان ها اگر به جای اینکه انقدر زندگی را جدی می‌گرفتند انسان بودن و جدی بودن را جدی می‌گرفتند دنیا گلستان و پر از افراد خوشبخت و موفق می‌شد. متأسفانه این روزها اکثر افراد دنیا قدرتمند بودن، مشهوربودن، ثروتمند بودن، زیبا بودن، اتومبیل مدل بالا، خانه ۱۰ هزار متری، فرزند دکتر و یا مهندس و از این قبیل داشته ها را جدی می‌گیرند اما رعایت انسانیت و شایسته بندۀ خداوند بودن را جدی نمی‌گیرند، برفرض مثال خیلی از افراد دنیا دکتر و یا مهندس شدن فرزندشان را جدی می گیرند، اما بی‌عدالت و بی‌انصاف بودن خودشان و فرزندشان را جدی نمی‌گیرند.

چگونه می توانیم دنیا را جدی نگیریم ؟

در ثانیه های زندگیمان به فانی بودن آن فکرکنیم  و دنیا را به چشم یک فیلم سینمایی نگاه کنیم و زمان زندگیمان را بیشترصرف این کنیم که نقشمان را خوب بازی کنیم و در ثانیه های زندگیمان به این موضوع توجه داشته باشیم که ما در این فیلم چه متأهل باشیم و چه مجرد، چه زن باشیم چه مرد، چه زشت باشیم چه زیبا، چه فقیر باشیم چه ثروتمند، چه قد کوتاه باشیم و چه قد بلند مهم نیست فقط وفقط تنها چیزی که مهم است این است که ما نقشمان را خوب بازی کنیم و لحظه ای درک وفهم خود را در حدی ندانیم که بخواهیم به داشته و یا نداشته هایمان در یک فیلم دل ببندیم.