به نام تو که بی تو هیچم
موضوع صحبت در تاریخ: ۱۲/۶/۱۳۸۹
چگونه بیاموزیم به خواسته های نامعقول دیگران بگوییم نه؟
انسانی که نیاموخته است به خواسته های نامعقول دیگران بگوید نه، باید خوب بداند که زندگی کردن برای خود را نیاموخته است.
یکی از بزرگترین رمزهای موفقیت در این است که ما در زندگی خیلی وقتها تصورکنیم خنجری بر زیر گلویمان گذاشتهاند و اگر بگوییم بله و سر خود را پایین آوریم آن خنجر گلویمان را سوراخ میکند. اگر آموخته باشیم که بتوانیم به دیگران بگوییم نه، سالم خواهیم ماند.
از نظر من انسان تا زمانی که نیاموخته است بتواند به دیگران نه بگوید به این معنا است که هنوز لایق خوشبختی و موفقیت نشده است، و اما اگر ما خواهان خوشبختی و موفقیت هستیم باید و باید نه گفتن را بیاموزیم.
چه چیزهایی باعث میشود که ما نسبت به نه گفتن به دیگران ناتوان باشیم؟
۱- عدم اعتماد به نفس
۲- به زبان و نگاه دیگران بیشتر از اندازه بها دادن
۳- رودربایستی داشتن
۴- کمبود توجه دیگران را به خود داشتن
۵- خود را بدهکار دیگران دانستن
۶- بی هدف و بی قید و بند بودن.
چگونه افرادی اعتماد به نفس ندارند؟
به نظر من افرادی که دوست دارند خود را بیشتر از آنچه که هستند بیان کنند اعتماد به نفس ندارند. در غیر این صورت حتی بی سواد ترین ها، بیپولترین ها، زشت ترین ها، بد اندام ترین ها و به هرحال پایین ترین افراد دنیا هم اگر در پی این نباشند که خود را فراتر از آنچه که هستند بیان کنند، قطعاً اعتماد به نفس خواهند داشت.
چگونه افرادی کمبود توجه دیگران را به خود دارند؟
از نظر من افرادی که از درون تهی هستند و هیچگونه ثروت و سرمایه ای را در وجود خویش احساس نمیکنند احساس کمبود توجه میکنند. اینگونه افراد با کمی مورد توجه قرار گرفتن دیگر در پوست خود نمیگنجند و حتی دیگر خداوند را هم بندگی نمیکنند و با کمی بی توجهی فوراً دچار افسردگی و خود باختگی میشوند و به همین دلیل است که محتاج به توجه دیگران هستند.
چگونه افرادی رودربایستی دارند؟
من شخصاً کلمه رودربایستی را رد میکنم و از نظر من در دنیا حتی یک نفر هم وجود ندارد که رودربایستی داشته باشد. تعریف رودربایستی از نظر من یعنی اینکه انسان بخواهد کاری را انجام دهد و یا بخواهد انجام ندهد اما در معذورات اخلاقی قرار گیرد. این روزها بیشتر اوقات خیلی از افراد میگویند در معذورات ماندم، اینگونه افراد بدون آنکه متوجه باشند به خود و دیگران دروغ گفتهاند زیرا اگر به همان فرد میگفتند خودت را بکش و یا کل ثروتت را به نام دیگری کن هرگز در معذورات نمیماند و اگر امروز میگوید در معذورات ماندهام در اصل در معذورات نمانده است، بلکه این فرد معاملهگر بوده است.
برای مثال دوستی از او چیزی خواسته است و او از برآورده کردن خواسته آن دوست لذت نمیبرده است اما به دلیل اینکه این فرد معاملهگر بوده است و برای خود حساب کرده است که اگر آن خواسته را رد کند دیگر از مزایا و یا امتیازات و یا محبت آن فرد محروم میماند، به همین دلیل آن خواسته را پذیرفته است و شهامت ندارد که بگوید من یک فرد معاملهگر هستم و به همین دلیل میگوید من با دیگران رودربایستی دارم.
چگونه افرادی به زبان و نگاه دیگران بیشتر از اندازه بها میدهند؟
از نظر من افرادی که عقده های درونی در وجودشان بیداد میکند به زبان و نگاه دیگران بیش از اندازه بها میدهند. اینگونه افراد آنقدر ذلیل و حقیرند که از اینکه دیگران بگویند آنان خوبند بیشتر لذت میبرند تا اینکه واقعا خوب باشند، از اینکه دیگران بگویند آنان خوشبخت هستند بیشتر لذت میبرند تا اینکه واقعا خوشبخت باشند، از اینکه دیگران بگویند موفق هستند بیشتر لذت میبرند تا اینکه واقعا موفق باشند و چقدر ذلالت آور است اینگونه زیستن.
چگونه افرادی خود را بدهکار دیگران میدانند؟
از نظر من افراد راحت طلب و مفت خور جامعه خود را بدهکار دیگران میدانند؛ زیرا اگر انسان راحت طلب و مفت خور نباشد اگر به اندازه تمام دنیا هم به دیگران بدهکار باشد هرگز در وجود خود احساس بدهکار بودن نمیکند، برای مثال شما فردی را در نظر بگیرید که دارایی خود را که میلیاردها تومان است در جاهای مختلف سرمایه گذاری کرده و برای امرار معاش، خود را بدهکار دیگران میکند قطعا چنین فردی باید در وجود خود احساس مفت خوری و بدهکار بودن کند؛ اما فردی را در نظر بگیرید که به طور واقعی دارایی ندارد و خودش و یا فرزندش دچار بیماریی میشوند که علاج آن نیاز به مبلغی دارد که در توان آنان نیست و فردی انسان دوست این سعادت را بدست میآورد و بهای علاج آن بیماری را میپردازد. اگر اینگونه افراد خود را بدهکار بدانند از نظر من نادان هستند و نه ارزشمند.
چگونه افرادی بیهدف و بیقید و بند هستند؟
از نظر من اکثریت دنیا را اینگونه افراد تشکیل داده اند و اینگونه افراد، افرادی هستند که نه میدانند که چرا به دنیا آمدهاند و نه میدانند چرا میروند و نه میدانند چه میخواهند و نه میدانند چه نمیخواهند و زندگی برایشان فقط و فقط گذر زمان است. به همین دلیل ثباتی برای زندگی خود ندارند و هیچ وقت نمیفهمند که چرا به راحتی خواسته دیگران را میپذیرند و نه نمیگویند.
چه چیزهایی باعث میشود ما نسبت به نه گفتن توانا باشیم؟
۱- به نیت پاک خود ایمان داشتن
۲- جز خداوند تکیه گاه و حمایت کننده و هدایت کنندهای برای خود قرار ندادن
۳- با معنا و هدفمند زندگی کردن
۴- از ضعف و نادانی و نداری خود احساس حقارت نکردن
۵- همیشه و در همه جا و در هر زمینهای خود را کمتر از آنچه که هستیم بیان کردن و هرگز برعکس آن عمل نکردن
۶- تا قبل از مجبور شدن به هیچ عنوان خود را بدهکار هیچ شخصی جز خداوند نکردن
۷- محتاج به زبان و نگاه دیگران نبودن
۸- خوب درک کنیم فردی که با اولین نه گفتن از ما ناراحت و ناراضی میشود قطعا اگر ۹۹۹ بار به او نه نگوییم و هزارمین بار بگوییم نه، باز هم ناراحت خواهد شد.
چگونه به نیت پاک خود ایمان داشته باشیم؟
در هر قضاوتی حتی در مورد دشمنانمان هم خود را به جای طرف مقابل بگذاریم و آنچه را که برای خود خوب میدانیم برای او نیز خوب بدانیم و هر آنچه را که برای خود بد میدانیم برای او نیز بد بدانیم.
چگونه به جز خداوند به تکیه گاهی دیگر تکیه نکنیم؟
هر آنچه را که از هر دستی به ما میرسد کوته فکرانه به آن دست نگاه و فکر نکنیم؛ بلکه بیاندیشیم آن دستی را که ما را حمایت و هدایت کرده است را چه کسی جز خداوند آفریده است و هرگز به دست تکیه نکنیم بلکه به آنکه دست را آفریده است تکیه کنیم.
چگونه با معنا و هدفمند زندگی کنیم؟
در ثانیههای زندگیمان توجه داشته باشیم که زندگی بدون معنا و هدف هرگز در شأن کلمه انسان نبوده و نیست و هرگز طوری زندگی نکنیم که شأن خود را مورد سؤال قرار دهیم.
چگونه از ضعف ها و نادانیها و نداریهای خود احساس حقارت نکنیم؟
خوب بدانیم که هر دوستی جز خداوند طبق شرایط و روابطی با ما دوست است بنابراین دوست واقعی خود را فقط و فقط خداوند بدانیم و درک کنیم که هر چه که در زندگی ما است از طرف اوست و ایمان بیاوریم که هرچه از دوست رسد نیکوست.
چگونه همیشه و در همه جا خود را کمتر از آنچه هستیم بیان کنیم و نه برعکس؟
همین الان فقط و فقط کافی است عقدههای درونیمان و کمبود مطرح شدن را از وجود خود خارج کنیم و در سطل زبالهای بیاندازیم و دیگر هرگز آنها را از بین زبالهها برنداریم.
چگونه تا قبل از مجبور شدن خود را بدهکار هیچ شخصی نکنیم؟
فقط و فقط کافی است که درک کنیم مرگ با عزت به زندگی بی عزت میارزد و در تمام موارد زندگی همیشه و در همه جا در پی بهترینها باشیم اما هرگز از کلمه “به چه قیمت” غافل نباشیم.
چگونه محتاج به زبان و نگاه دیگران نباشیم؟
از نظر من این مسئله فقط وفقط زمانی در انسان به وجود میآید که از دهنده بودن، هزاران هزار برابر بیشتر از گیرنده بودن لذت ببرد.
چگونه درک کنیم افرادی که با اولین نه گفتن از ما ناراحت میشوند اگر ۹۹۹ بار به آنها نه نگوییم و هزارمین بار بگوییم نه، باز هم ناراحت میشوند؟
بزرگان به ما آموخته اند که مشت نشانه خروار است؛ شما هم میتوانید برای امتحان چندین و چندین بار به دوستی و یا عزیزی نگویید نه و برای امتحان فقط وفقط کافی است یک بار بگویید نه و سپس نتیجه را خواهید دید.
چگونه احساسات خود را کنترل کنیم؟
در ثانیه های زندگیمان توجه داشته باشیم که احساس قبل از عقل مرکبی است که غیر ممکن است سوارش را بر زمین نکوبد.
در چه جاهایی باید بگوییم نه؟
از نظر من هرکاری را که عقل و اعتقادات انسان آن را رد میکند، باید بگویید نه ؛ برای مثال اگر شما برایتان لذت بخش نیست به دوستی که از شما در خواست یکی از لباسهایتان را کرده است لباس بدهید به هیچ عنوان در رودربایستی نمانید و آن لباس را ندهید و اگر هم در رودربایستی ماندید و آن لباس را دادید هرگز خود را با معرفت نپندارید بلکه خود را ذلیل وحقیر بدانید.
در چه جاهایی باید نگوییم نه؟
از نظر من انسان های بزرگ در تمام جاهایی که دوست ندارند نه بشنوند در آن جاها نه نمیگویند و خود را به جای طرف مقابل قرار میدهند و در حد توان سعی میکنند هرگز دلی را نشکنند.
آیا به درخواست دیگران باید بگوییم نه؟
من شخصاً هر وقت و در هر جایی احساس کنم که درخواست طرف مقابلم از من بگونهای است که انگار آن درخواست را وظیفه من میداند درصورتیکه من آن درخواست را وظیفه خود ندانم قطعاً جواب نه خواهم داد و یا در زمانهایی که احساس کنم جواب نه ندادنم شعورم را مورد سؤال قرار میدهد تلاش میکنم تا بتوانم جواب نه بدهم.
آیا به پدرومادرخود هم باید بگوییم نه؟
من احترام به پدر و مادر و حتی تمام بزرگترها را فقط وفقط تا جایی جایز میدانم که اعتقادات و شعورمان مورد سؤال قرار نگیرد.
آیا نه گفتن به فرزندان صحیح است؟
از نظر من تا قبل از سن قانونی فرزندان پدر و مادر حق دارند هر زمان که درخواست فرزندشان از نظرشان خوب است جواب مثبت و هرزمان که از نظرشان بد است جواب منفی بدهند؛ بعد از سن قانونی فرزندان، پدر و مادر در مواردی که به شأن و شخصیت خودشان مربوط میشود، حق دارند بگویند نه ، اما درمواردی که مربوط به اعتقادات و شأن فرزندشان میشود من فکرمیکنم حق ندارند بگویند نه ؛ برای مثال اگرفرزند ما میخواهد جشن عروسی مختلط بگیرد و ما احساس میکنیم که برای اعتقادات و شأن ما قابل قبول نیست نباید به خود اجازه دهیم به آن بگوییم نه تو حق نداری چنین عروسی بگیری ؛ اما میتوانیم بگوییم من توانایی شرکت در آن عروسی را ندارم و ناتوانی من را بپذیر.
آیا نه گفتن به دوستان صحیح است؟
از نظر من اگر خودمان را به جای دوست خود بدانیم و از نه شنیدن ناراحت نشویم نه گفتن حق ما است، اما هرگز نباید فراموش کنیم که شاید ما نسبت به طرف مقابلمان تواناتر هستیم و خوب است که دوستان قبل از نه گفتن به دوست خود اول او و احساس او را درک کنند و سپس نه بگویند.
آیا صحیح است که ما همیشه و در همه جا به خواسته های دشمنانمان جواب نه بدهیم؟
از نظر من نه گفتن به دوستان پیروی از لذت های خویش است و نه نگفتن به دشمنان درحد توان پیروی از انسانیت است.
آیا صحیح است که ما درمورد هرآنچه که برایمان لذت بخش نیست بگوییم نه؟
از نظر من هر انسانی هر چقدر که نسبت به نه گفتن درمقابل آنچه که برایش لذت بخش نیست تواناتر باشد به همان نسبت انسان تراست و افرادی که هر آنچه که برایشان لذت بخش نیست فوراً میگویند نه را افرادی حقیرو ذلیل و از خود متشکر می دانم.
نه گفتن چه مزایایی دارد؟
من شخصاً افرادی را که نسبت به نه گفتن توانا هستند را رشد و موفقیت شان را هزاران هزار برابر افرادی میدانم که توانایی نه گفتن را ندارند.
انسانی که نه گفتن را بیاموزد به این معناست که برای خود زندگی کردن و لذت بردن از زندگی را آموخته است.
نه گفتن چه ضررهایی دارد؟
نه گفتن از نظر من فقط و فقط یک ضرردارد و آن این است که شاید ما مسبب شکستن دلی شویم البته من این ضرر را هم مشکل کسانی که دلشان شکسته شده میدانم، نه مشکل فردی که گفته است نه. از نظر من افرادی که با نه شنیدن دیگران دلشان میشکند لیاقتشان این است که دلشان شکسته شود.
چرا باید نه گفتن را بیاموزیم؟
من دلیل را بر این میدانم که ما نمیخواهیم فقط زنده باشیم بلکه میخواهیم زندگی کنیم و انسانی که نسبت به نه گفتن در مقابل خواسته نامعقول دیگران ناتوان باشد هرگز طعم زندگی کردن و لذت بردن از زندگی را نخواهد چشید.
چندین نکته برای توانا شدن در نه گفتن درمقابل خواسته های نامعقول دیگران:
– ایمان بیاوریم که جز خداوند هر شخص دیگری ممکن است اشتباه کند.
– ایمان بیاوریم که خداوند هرگز بیشتر از آنچه که به ما آموخته است از ما انتظار ندارد.
– ایمان بیاوریم که خداوندی وجود دارد که در برآورده کردن خواسته های دیگران خیلی از ما تواناتر است.
– ایمان بیاوریم که احترام به اعتقادات و عقل خویش واجب و احترام به اعتقادات و عقل دیگران مستحب است.
– ایمان بیاوریم که ناتوانیمان در نه گفتن از معرفتمان نیست بلکه از ضعفمان است.
– ایمان بیاوریم که ناتوان بودنمان در نه گفتن به این دلیل است که نگاه دیگران را به خود ارجحتر از نگاه خودمان به خودمان میدانیم.
– ایمان بیاوریم که ناتوانیمان در نه گفتن در این است که سرشار از عقده های درونی هستیم و محتاج مورد تأیید قرارگرفتن دیگران هستیم.
– ایمان بیاوریم که دلیل ناتوانیمان در نه گفتن از انسانیت نیست بلکه از دنیا پرستی است.
– ایمان بیاوریم زمانی که از ناتوانیمان به فردی نه نمیگوییم، هرگز به آن محبت نکرده ایم بلکه فقط حقارت خودمان را به خودمان ثابت کرده ایم.
– ایمان بیاوریم که ناتوان بودن در نه گفتن درتمام طول زندگیمان شأن ما را مورد سؤال قرار میدهد.